ملکوتیسم

خاطرات یک فیلسوف در راه شناخت جهان

قبل از اولین گام برای شناخت حقیقت

واقعیت چیز واحدی است که در جهان خارج موجود است و حقیقت پنداشت ها ، تصاویر و تفاسیری از واقعیت می باشد که اگر کلی باشد یعنی به مجموعه ی هستی بپردازد به آن جهان بینی می گوییم.

حقیقت( در اینجا یعنی جهانبینی) می تواند برای انسان خلاف واقع شکل گیرد یا تنها بخشی از واقعیت خارج را پوشش دهد و یا اینکه کاملا منطبق بر آن باشد اما به هر حال تنها و تنها یک جهانبینی متقن و صحیح وجود دارد چرا که واقعیت خارجی یک چیز است درست مانند آینه که تنها یک تصویر را از واقعیت منعکس میکند!... سوال اینجاست که آن واقعیت خارجی برای انسان دست یافتنی است یا خیر؟! و چگونه می توان با ابزارهایی که بیشتر برای محدود کردن انسان تعبیه شده و روحی که جهت کشف حقایق توانایی خروج اختیاری از بدن مادی را ندارد به آن حقیقت و جهان بینی واحد دست یافت?!

در مضامین دینی شناخت جهان از دو طریق توصیه شده است:
اول «شناخت انفسی» یعنی شناختی که با نگریستن در خویشتن و غرق شدن در تفکرات پیرامون ماهیت خود بدست می آید.
دوم «شناخت آفاقی» که با دقت در نظام آفرینش و قوانین طبیعت، ما را به حقیقت واقع راهنمایی می کند؛ حقیقتی که والاترین آن وجود داشتن خالقی است که جهان و شگفتی های آن را آفریده و در مرحله بعد صفات آن خالق مهم است.

در ملکوتیسم هر دو راه یعنی شناخت انفسی و آفاقی پیموده خواهد شد!!
ولی آنچه افضل و بنیادی تر است شناخت انفسی است و شناخت آفاقی تنها به نزدیک شدن به یقین از طریق مشاهده کمک می کند...
در ادامه مباحث ملکوتیسم هرگاه دریچه ای از آفاق و یا انفس داشتیم آن را نشانه گذاری می کنیم/ با ملکوتیسم همراه باشید.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید محمد دانش

زنگ تفریح! (معجزه علمی قرآن: خلقت جهان در 6 روز)

پاسخ روشن ملکوتیسم به این سؤال:

منظور از اینکه خداوند جهان را در شش روز آفریده چیست و اینکه مقدار هر روز چقدر است؟

در آیات متعدد قرآن کریم آمده است که خداوند زمین و آسمان ها را در شش روز آفریده است و در آیه ای جداگانه نیز آمده است که خلقت زمین به تنهایی دو روز طول کشیده است؛ عده ای سؤال می کنند که وقتی جهان آفریده نشده «روز» معنا ندارد چرا که «روز» از گردش سیارات به دور ستارگان پدید می آید...عالمان دینی و مفسران نیز در جواب گفته اند: کلمه ی «یوم» که به اشتباه روز معنا شده در ابتدا به معنای دوره ی زمانی است و سپس بر روز اطلاق می شود پس منظور این است که خداوند زمین و آسمان ها را در شش دوره آفریده است و نه در شش روز(!!)

ولی سؤالی که همچنان باقی است این است که این دوره های معین چه مقدار است و چرا خداوند به بیان تعداد این دوره ها برای انسان پرداخته است؟؟!!

جواب:
همانطور که می دانید خداوند در قرآن فرموده است که جهان(یعنی زمین و آسمانها) در 6 دوره آفریده شده و کره ی زمین به تنهایی در 2 دوره ایجاد شده است یعنی نسبت بین آفرینش زمین و جهان 2 به 6 می باشد...

حال این نسبت را با علم روز بررسی می کنیم!!

ادامه مطلب...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

جهانِ ما واقعی است یا خیالی؟!

هر چیزی که در جهان ما دیدنی است فقط با چشم دیده می شود و چشم چیزی نیست جز دو غده ی بیضی شکل که از چربی اشباع شده و کارش این است که نوری که از محیط دریافت می کند را به پشت چشم و روی پرده ای به نام شبکیه منتقل کند.

نور که با خود صفاتی همچون زاویه ی تابش،رنگ و یا فاصله را حمل می کند پس از دریافت شدن بوسیله ی سلولهای شبکیه به اطلاعاتی از جنس الکتریسیته ی خیلی ضعیف تبدیل شده و از طریق رشته های عصبی به مغز فرستاده می شوند.

مغز آن اطلاعات را تجزیه و تحلیل می کند و اجسام را با صفاتی چون رنگ,ابعاد و فاصله شناسایی می نماید.

آری در واقع نه تنها کار اصلی دیدن را  مغز انجام می دهد بلکه شنیدن، لمس کردن و یا چشیدن طعم ها هم کار مغز است و چشم،گوش،زبان و رشته های عصبی زیر پوستی فقط ابزاری برای درک محسوسات خارجی هستند.

اما نکته این جاست که اولا اطلاعات چیست؟ ثانیا اطلاعات چگونه در مغز که یک توده ی یک کیلو و دویست گرمی از مواد چرب و سلول های خاکستری است فهم یا ادراک می شود؟

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

چه چیزی ثابت می کند ما در واقعیت زندگی می کنیم نه در تصورات ذهنی؟

به راستی اگر زندگی ما در حالی که جهانی موجود نیست و تنها از طریق القای اطلاعات به منبع ادراک ما صورت می پذیرد، چه راهی برای تشخیص اینکه جهانی پیش رو نیست و هر آنچه می بینیم و درک می کنیم گردآب ساختگی پالسهای الکتریکی در مغز ماست خواهیم داشت؟!

مگر همین محسوساتی که در حال حاضر دنیای ما را شکل داده اند چیزی جز پالسهای الکتریکی بین نورون های مغز است؟!

 

شاید چیزی که درک این مطلب را برای کسانی که برای اولین بار به آن می اندیشند دشوار می کند این است که جهانی به این قانونمندی و نظم پذیری نمی تواند یک سراب و یا یک خواب باشد.

بله درست است نظم و قانونمندی دنیای ما انکار نشدنی است؛ اما مگر وقتی در خواب عمیقی فرو رفته ایم و دنیای خواب را با تمام قوانین عجیبش منطقی پنداشتیم آیا از خود پرسیده ایم که چگونه می بینیم و می شنویم در حالیکه چشم و گوش بسته اند و راه می رویم و فعالیت می کنیم در حالیکه بدن فلج و بی حس است؟!

در خواب ،زندگی می کنیم خوشحال می شویم یا از شدت ناراحتی به گریه می افتیم بعضی وقتها هم از شدت ترس و وحشت فریاد می کشیم یا وقتی از بلندی می افتیم آنقدر باور پذیر است که بدنمان سخت تکان می خورد.

همه ی اینها در خواب صورت می گیرد و اگر باور داشتیم که فقط خواب می بینیم هرگز در خواب نه می ترسیدیم و نه ناراحت یا سرگشته می شدیم.

شاید همانطور که در خواب، منطق مختص به عالم رویا ما را به چیزی مشکوک نمی کند، منطقی که در بیداری است هم اجازه ی شک به واقعی نبودن دنیای محسوس را به ما نمی دهد.

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

کوژیتوی دکارت، اولین گام برای کشف واقعیت

قبلا گفتیم برای کشف جهان واقع باید از ابتدای مسیر شروع کرد اما سؤال اینجاست که منظور از ابتدای مسیر دقیقا چیست؟!

 

منظور از مسیر؛همان راهی است که از اولین لحظه ی موجود شدنمان برای درک جهان طی کرده ایم و منظور از ابتدای آن اولین بنیادی است که دیگر ارکان جهان و معلومات خود را بر آن بنا نهاده ایم.

 

 

با بیانی ساده تر یعنی اینکه برای کشف درست، باید از همانجایی شروع کرد که یقین داریم تصویر ما از واقعیت بر واقعیت منطبق است و جای پای محکمی برای از سر چیدن معلومات صحیح خود، در اختیار داریم.

 

 

 

خب مسئله چندان ساده نیست زیرا ما نمی توانیم یقین کنیم که در جهانی که دلیلی بر واقعی بودن آن نداریم و ممکن است فقط صدا، تصویر و محسوساتی متشکل از اطلاعات باشد چه چیزی واقعی است؟!
 

 

 

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

من از کجا آمده ام؟؟؟؟

"من هستم.."

من هستم! تنها گزاره ای است که نمی توانم کذب آن را ثابت کنم یا لااقل تصدیق آن نیاز به دلیل ندارد زیرا با تمام وجود خود را بعنوان حقیقتی واقعی درک می کنم.

بعد از آن باید بپرسم من کی هستم؛از کجا آمدم ؛و چطور هست شدم؟

اینها اصلی ترین سوالاتی است که بلافاصله به ذهنی که تا به اینجا بدنبال واقعیت جلو آمده می رسد.


این که من کی هستم سوالی است که جواب آن ممتنع است زیرا کاملا می دانم که نمی دانم کی هستم و در اینجا نام ,نام خانوادگی یا نسب و ...امثال اینها کاربردی ندارد.

سوال دوم(اینکه از کجا آمده ام) گویا مهمتر از سوال اول است چون دست کم می توان احتمالاتی را بر آن بنا کرد.احتمالاتی که یقینا یکی از آنها جواب صحیح خواهد بود!

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید محمد دانش

من - خدا - خدا - من

تا الان فهمیدیم که موجود دیگری که نفس را بوجود آورده وجود دارد...

حال باید پرسید آن موجود کیست؟و او از کجا آمده است؟

در جواب باید گفت میدانیم او دو ویژگی دارد اول اینکه او وجود دارد دوم اینکه او خالق نفس ماست.

حال برای بررسی این که خالق نفس از کجا آمده است همان سه احتمالی که برای (نفس ما) طرح شد اینجا نیز مطرح می شود.

یعنی موجود دوم یا خودش خود را بوجود آورده، یا موجود دیگری او را آفریده و یا ازلی است.(ازلی یعنی اینکه از ابتدا بوده است)

1- خود آفرینشی)  اگر چه در رد احتمال اول- یعنی خود آفرینشی - درباره ی نفس از صفت ناتوانی و جهل استفاده شد اما در مورد موجود دوم نه تنها دلیلی بر ناتوانی و ضعف او نداریم بلکه اساسا خلق شدن مخلوق بوسیله ی خودش هر چند قدرتمند باشد نا ممکن است زیرا مثل این است که بپرسیم در ابتدا او خالق خود بوده یا مخلوق خود؛ و وقتی نبوده چطور اراده کرده که خود را بیافریند؛ یا وقتی وجود نداشته با چه انگیزه و هدفی دست به خلقت خود زده است.

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

چرا نمی شود ذات خدا را شناخت؟

ماهیت موجود دوم (خدا)

برای درک آنچه خواهید خواند باید مراحل قبلی را مطالعه کرده باشید:  ملکوتیسم

ماهیت یعنی چیستی و ماهیت موجود دوم یعنی اینکه موجود دوم واقعا چیست؟

باید پذیرفت در جهانی که فی الحال تنها متشکل از دو موجود واقعی (من و واجب الوجود) است زمانی باید از چیستی موجود دوم یا همان واجب الوجود سخن گفت که دست کم بعنوان مقدمه از چیستی و ماهیت موجود اول یعنی نفس پرده برداشته باشیم.

با این حال ماهیت واجب الوجود وقتی ماهیت  نفس مشخص نشده محال است چرا که در مرحله ی قبل دریافتیم این نفس است که مقدمه ی شناخت واجب الوجود گشت پس ابتدا باید از ماهیت نفس مطلع شد.

ما می دانیم (من) وجود دارد و دلیل آن هم همانطور که قبلا گفتیم این است که انکار نفس مستلزم انکار روند شناخت و ابزار آن یعنی اندیشه است؛ و از طرفی نفس انسان با تمام وجود قابل درک است و اثبات آن اثبات بدیهی است مثل اینکه اثبات دو بعلاوه ی دو مساوی چهار است بدیهی است.


ماهیت موجود اول (من)

اما اینکه نفس واقعا چیست نیاز به واکاوی دارد... در ابتدا باید بدانیم چه جوابی در خور چیستی شئ است تا روشن شود منظور از چیستی واقعا چیست!!

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

رابطه بین صفات خالق؛ کدام صفت خداوند برتر است؟

دانستیم که خارج از دنیای محسوس اما نامعتبر و خارج از ذهن و اندیشه ی ما چه در حالت بیداری یا در عالم خواب ، واقعیت ثابتی در جریان است که فعلا تنها شامل (من) و خالق(من) یا همان موجود دوم می باشد.

و این را نیز دانستیم که موجود دوم مخلوق نیست و از ازل بوده است البته در مورد ازل بحث مفصلی خواهیم داشت که منظور از آن یک بازه ی زمانی نخواهد بود.

موجود دوم قطعا جود دارد و ثابت کردیم اولا مخلوق نیست و از ازل بوده است ،ثانیا در خالقیت نیز یگانه است.از جمع بین یگانگی او و اینکه خالقی نداشته می توان تکامل و بی نیازی را نیز ثابت نمود چون محدوده ی احتیاج و نیازمندی از نیاز به داشتن خالق و آفریننده شروع می شود و تا رفع نیازهایی که خالق در وجود مخلوق نهاده است ادامه می یابد و این در حالی است که او اصلا خالق ندارد.

با این حساب بی نیازی و کمال دو ویژگی قرین هستند که در وهله ی دوم از ویژگی های ازلیت و یگانگی بدست آمدند.

با کمی تعمق و تامل اوصاف زیادی را می توان برای موجود دوم برشمرد که همگی تنها بر دو ویژگی اثبات شده ی او یعنی ازلی بودن و یگانه بودن استوار اند.این دو صفت به این دلیل اهمیت دارند که به محض اثبات موجودیت خالق برای او اثبات شدند. ازلی و یگانه بودن، بی نیازی و قائمیت به ذات و سپس اوصاف دیگری را در پی دارد که در ادبیات دینی به آن صمدیت می گویند.

در منابع دینی نیز آمده است که کلمه ی صمد (یعنی خالق ِ بی نیاز،کامل ،یگانه و ازلی) هزار و یک تفسیر را در بردارد که این گویا مؤید این مطلب است که صمدیت محل ظهور و جریان یافتن دیگر صفات خالق می باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

کلاس محبت؛ برهانی که ثابت می کند خالق مخلوق را برای مهربانی کردن آفریده است.

در جهان واقعی تا آنجا پیش رفتیم که نفس یقین نمود که خود وجودی خارجی دارد و سپس با توجه به ضعف و جهلی که در خود یافت دانست که بی شک نیازمند خالق است.او خالقِ خود را نیز چنان یافت که یگانه و ازلی است و حال باید بفهمد در جهانی که وجود خالق به او حس امنیت و خلاصی از سردرگمی را بخشیده ،رابطه ی خالق با او چگونه رابطه ای است.

بر پایه ی دانسته های قبلی و نیز استدلالات عقلی می توان گفت که بین دو موجود همواره سه حالت از رابطه وجود دارد.

اول اینکه اصلا رابطه ای نباشد دوم اینکه رابطه باشد اما دوستانه و سوم اینکه رابطه باشد اما خصمانه.

مثل اینکه بگوییم دو همکلاسی در یک کلاس نسبت به هم سه حالت دارند.

یا با هم رابطه دارند یا ندارند؛اگر رابطه دارند یا دوست هستند یا دشمن.


آیا خالق مهربان است؟

این روابط ثنایی(یعنی دوتایی) به ظاهر بسیار ساده و کم اهمیت می نمایند اما اساس رابطه ی خالق و مخلوق را شکل داده و می توان اوصاف دیگری را از این طریق برای خالق ثابت کرد.

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید محمد دانش

مفهوم واقعی «مکان» چیست؟

چرا خداوند مکان ندارد؟!

مکان  یعنی موقعیت اشیاءِ محدود نسبت به یکدیگر؛ محدود بودن اشیاء خصیصه ی مهمی است چون اگر موجودی نامحدود باشد دیگر نمی توان برای او موقعیت مکانی ای نسبت به اشیاء دیگر مشخص کرد و یا حتی نمی توان موقعیت اشیاء محدود را نیز با او سنجید.

مثلا وقتی فضا نوردی در فضای نامتناهی غوطه ور است و هیچ جسم یا نوری در محدوده ی دید او نیست او نمی تواند بگوید کجاست چرا که فضانورد محدود است و باید نسبت به موجود محدود دیگری مثل یک سفینه، یک فضانورد دیگر و یا یک سیاره یا ستاره اعلام موقعیت کند و نمی تواند بگوید در چه موقعیتی نسبت به فضای نامحدود به سر می برد چون او محدود و فضا نامحدود است.

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید محمد دانش

چرا خداوند زمان ندارد؟!

زمان هم نوعی موقعیت بین رویدادهاست که ترتیب وقایع را مشخص می کند. وقایع یا رویداد در اینجا شاملِ بودن ،نبودن، هست شدن ،تغییر کردن و حرکت کردن و غیره می باشد لذا موجودی در قالب زمان موقعیتمند است که نسبت به وقایعِ دیگر یا متحول شود و یا حرکت نماید.

برخی تحول را نوعی حرکت درونی فرض می کنند که با این حساب می توان گفت لازمه ی داشتن موقعیت زمانی، فقط حرکت است چه از نوع درونی و چه بیرونی.

هر نوع حرکت درونی یا همان تحول مانند رشد کردن یا تکامل یافتن از ویژگی های موجود کامل نیست یعنی موجود کامل تحول نمی یابد و تغییر نمی کند تا بخواهد به چیز بهتری تبدیل شود و یا نیازی را برطرف کند؛ با همین استدلال ، هر نوع حرکت بیرونی جهت انجام کار یا رفع نیاز نیز نمی تواند از خصائص موجود کامل و بی نیاز  باشد لذا موجود کامل و بی نیاز حرکت ندارد زیرا حرکت (چه بیرونی و چه درونی) مولود نقص و نیازمندی است.پس خالق چون حرکت ندارد زمان هم ندارد.

 

ادامه مطلب...
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید محمد دانش

علم بی نهایت یعنی چه و چرا خداوند باید علم بی نهایت داشته باشد؟!

علم بی نهایت

در تعریف علم بی نهایت دو حالت وجود دارد... یا می توان گفت علم بی نهایت عدم جهل به هیچ موضوعی است و یا  علم بی نهایت آگاهی به کم و کیف همه ی وقایع و موجودات است.

اگر چه در هر دو حالت نتیجه یکسان خواهد بود اما اگر بخواهیم از راه اول جلو برویم استدلال در عین اینکه بسیار ساده می نماید اما قانع کننده نخواهد بود از طرفی هم اگر بخواهیم از راه دوم ثابت کنیم خالق علم بی نهایت دارد باید استدلالی پیچیده و طولانی را بیان نمائیم.

اما خوشبختانه با نتایجی که از لامکانی و لازمانی خالق در بحث قبلی بدست آمد این پیچیدگی به سادگی گراییده و استدلال را در عین متقن بودن خلاصه نموده است:

خالق برای داشتن علم بی نهایت باید سه ویژگی داشته باشد:

اول اینکه به کمیت و کیفیت همه چیز احاطه داشته باشد یعنی تعداد و اوصاف همه چیز را بداند

دوم اینکه به نهان و آشکار آگاه باشد.

سوم اینکه از گذشته ،حال و آینده با خبر باشد.

ادامه مطلب...
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید محمد دانش