به راستی اگر زندگی ما در حالی که جهانی موجود نیست و تنها از طریق القای اطلاعات به منبع ادراک ما صورت می پذیرد، چه راهی برای تشخیص اینکه جهانی پیش رو نیست و هر آنچه می بینیم و درک می کنیم گردآب ساختگی پالسهای الکتریکی در مغز ماست خواهیم داشت؟!

مگر همین محسوساتی که در حال حاضر دنیای ما را شکل داده اند چیزی جز پالسهای الکتریکی بین نورون های مغز است؟!

 

شاید چیزی که درک این مطلب را برای کسانی که برای اولین بار به آن می اندیشند دشوار می کند این است که جهانی به این قانونمندی و نظم پذیری نمی تواند یک سراب و یا یک خواب باشد.

بله درست است نظم و قانونمندی دنیای ما انکار نشدنی است؛ اما مگر وقتی در خواب عمیقی فرو رفته ایم و دنیای خواب را با تمام قوانین عجیبش منطقی پنداشتیم آیا از خود پرسیده ایم که چگونه می بینیم و می شنویم در حالیکه چشم و گوش بسته اند و راه می رویم و فعالیت می کنیم در حالیکه بدن فلج و بی حس است؟!

در خواب ،زندگی می کنیم خوشحال می شویم یا از شدت ناراحتی به گریه می افتیم بعضی وقتها هم از شدت ترس و وحشت فریاد می کشیم یا وقتی از بلندی می افتیم آنقدر باور پذیر است که بدنمان سخت تکان می خورد.

همه ی اینها در خواب صورت می گیرد و اگر باور داشتیم که فقط خواب می بینیم هرگز در خواب نه می ترسیدیم و نه ناراحت یا سرگشته می شدیم.

شاید همانطور که در خواب، منطق مختص به عالم رویا ما را به چیزی مشکوک نمی کند، منطقی که در بیداری است هم اجازه ی شک به واقعی نبودن دنیای محسوس را به ما نمی دهد.

این نوع منطق نیز که دنیای مادی را در برابر احساس واقعی نبودن مصونیت می بخشد شاید همچون ابزارهای چشم و گوش که برای محدود کردن رابطه ی انسان با واقعیت خارج تعبیه شده اند در همین جهت طراحی شده باشد.

به راستی اگر دنیای ما خوابی است که با نوازش نسیم مرگ بر پیکر مفلوجی که هم اکنون جایی در عالم واقع دراز مانده است به بیداری بدل شده و سپس یاد و خاطره ی آن (دنیای مادی) نسبت به واقعیتی که پیش رو است کاملا بی اهمیت تلقی خواهد شد؛چه لزومی وجود دارد که به قوانین دنیای مادی پایبند باشیم و در آن به کار و فعالیت بپردازیم؟!

 حقیقتا اگر مغز انسانی را که در خواب عمیق فرو رفته است (به این مرحله از خواب رِم [1] می گویند و مغز در آن به شدت فعال است) و عالم رویا را پردازش می کند با مغز انسانی که در بیداری از طرق ابزاری، دنیای خویش را درک مینماید مقایسه کنیم خواهیم دید که هر دو مغز در حال فعالیتی مشابه و یکسان هستند یعنی هر دو مغز مشغول تجزیه و تحلیل گردآبهایی از پالسهای الکتریکی هستند که دنیایی از تصاویر ،اصوات و محسوسات را شکل می دهند...یکی عالم رویا را درک می کند و دیگری دنیای مادی را.

اما تفاوتی که این دو یعنی عالم رویا و دنیای مادی را از هم تمییز می دهد این است که ما بارها و بارها خواب دیده ایم و از خواب بیدار شده ایم ولی هیچ وقت دنیای مادی را همچون عالم خواب ترک نگفته ایم و چه بسا امتحان چنین عملی برای تحقق بخشیدن به این نظریه که عالمی واقعی آن سوی مرگ در انتظار ماست امری پر خطر است پس لازم می آید از راهی جز انتظار بی ثمر برای مرگ یا مرگ اختیاری, در پی اثبات آن باشیم.

با ملکوتیسم همراه باشید.

[1] REM