هر چیزی که در جهان ما دیدنی است فقط با چشم دیده می شود و چشم چیزی نیست جز دو غده ی بیضی شکل که از چربی اشباع شده و کارش این است که نوری که از محیط دریافت می کند را به پشت چشم و روی پرده ای به نام شبکیه منتقل کند.

نور که با خود صفاتی همچون زاویه ی تابش،رنگ و یا فاصله را حمل می کند پس از دریافت شدن بوسیله ی سلولهای شبکیه به اطلاعاتی از جنس الکتریسیته ی خیلی ضعیف تبدیل شده و از طریق رشته های عصبی به مغز فرستاده می شوند.

مغز آن اطلاعات را تجزیه و تحلیل می کند و اجسام را با صفاتی چون رنگ,ابعاد و فاصله شناسایی می نماید.

آری در واقع نه تنها کار اصلی دیدن را  مغز انجام می دهد بلکه شنیدن، لمس کردن و یا چشیدن طعم ها هم کار مغز است و چشم،گوش،زبان و رشته های عصبی زیر پوستی فقط ابزاری برای درک محسوسات خارجی هستند.

اما نکته این جاست که اولا اطلاعات چیست؟ ثانیا اطلاعات چگونه در مغز که یک توده ی یک کیلو و دویست گرمی از مواد چرب و سلول های خاکستری است فهم یا ادراک می شود؟